سلام دوستان
امروز داشتم رساله رومیان فصل ۱ را مطالعه میکردم که چند سوال برایم بوجود آمد و سعی کردم جواب آن را از خود کتابمقدس متوجه شوم. پیش خودم گفتم شاید خوب باشه آنها رو با شما نیز در میان بگذارم.
سؤال ۱) (رومیان ۱: ۵) «معنی این عبارت چیست که میفرماید " مردمان را به اطاعتی که در ایمان است، فراخوانیم"؟»
متن اصلی میگوید که پولس فیض و رسالت را به این منظور دریافت داشت که اطاعتِ ایمان را در میان جمیع ملتها پدید آورد. کار پولس در مقام رسول این بود که انجیل را موعظه کند تا مردم از تمام ملتها بسوی اطاعت ایمان هدایت شوند. اما عبارت «اطاعتِ ایمان» را چگونه باید درک کرد؟ گرچه میتوان آن را بهصورت «اطاعت از ایمان مسیحی» (عینی) تفسیر کرد، یعنی اطاعت از انجیل، اما بهتر است آن را به این صورت تفسیر کرد: «اطاعتی که در ایمان وجود دارد» (ذهنی). مشخصه اطاعت اصیل مسیحی، ایمان داشتن به عیسی مسیح است (یوحنا ۶: ۲۸-۲۹) و مشخصه ایمان اصیل مسیحی، اطاعت از مسیح است (یوحنا ۱۴: ۲۱ ،۲۳). مفهوم و نتیجه این امر بسیار عظیم است. ایمانی که پولس موعظه میکرد فقط پذیرش مسیح در یک مرحله خاص از زندگی نبود. آن نوع ایمانی که پولس قصد ترویجش را داشت، تعهدی مادامالمعر به اطاعت از مسیح بهعنوان نجاتدهنده و خداوند بود. پولس با موعظه انجیل مردم را فرا میخواند تا در تمام طول عمرشان سرسپرده مسیح و تعالیمش باشند.
سؤال ۲) (رومیان ۱: ۱۶) «به چه طریقی انجیل قوت خداست؟»
پولس در رومیان ۱: ۱۶ میفرماید: « زیرا از انجیل سرافکنده نیستم، چراکه قدرت خداست برای نجات هر کس که ایمان آوَرَد؛ نخست یهودیان و سپس اقوام غیریهود.»
الف) «انجیل قوت خداست»، زیرا این پیامی است که از طریق آن خدا عمل میکند و از طریق آن انسان را نجات میبخشد. مطابق اول قرنتیان ۱: ۲۰-۲۵، خدا انسان را نه از طریق حکمت بشری یا قوت بشری، بلکه از طریق انجیل نجات میبخشد. قوت خدا در انجیل بهواسطه پیامی در باره خداشناسی صرف آشکار نشده است (مذهب یهود)، و نه بهواسطه پیامی در باره مقررات اخلاقی کامل (مذهب یونانی)، بلکه بهواسطه پیامی در باره فدیهدهندهای مصلوب. «عیسی مسیح او را مصلوب» همان «الف» و «یا»ی پیام انجیل است (آیه ۳) (اول قرنتیان ۱: ۱۸؛ ۲:۲؛ غلاطیان ۵: ۱۱؛ ۶: ۱۴).
ب) «انجیل تأثیری نیرومند بر افراد دارد.» هر ایماندارِ به مسیح از حالت بهخصوصی نجات یافته، به حالت دیگری منتقل میشود. هر فردی که به عیسی مسیح ایمان میآورد، از برخی شرارتها نجات مییابد و نیز نجات مییابد تا از برخی مواهب برخوردار شود. هر ایماندار به مسیح از شرارتهای ذیل نجات مییابد. او از احساس گناه نجات مییابد، زیرا گناهانش بخشوده میشود. او از ننگ گناه نجات مییابد، زیرا نام و حیثیت او اعاده میشود. او از آلودگی گناه نجات مییابد، زیرا خون مسیح او را پاک میسازد. او از بندگی گناه نجات مییابد، زیرا مسیح او را از قدرت گناه آزاد میسازد. او از مجازات ابدی گناه نجات مییابد، یعنی از جدایی از خدا، از خشم او، و از مرگ ابدی. او از این مجازات نجات مییابد زیرا مسیح این مجازات را بهجای او بر خود گرفت. هر ایماندار به مسیح نجات مییابد تا از مواهب و برکات ذیل برخوردار شود. او در نظر خدا از جایگاه عدالت کامل بهرهمند میگردد. این قابلیت را دریافت میکند تا در تقدس رشد کند. و این قابلیت را دریافت میکند که زندگی دگرگونشده و ثمربخشی را سپری کند. او نجات مییابد تا از برکات و مواهب الهی بهرهمند شود، یعنی از مشارکت شخصی با خدا، از محبت او، و زندگی ابدی.
پ) «انجیل تأثیر نیرومندی بر ملتها دارد.» انجیل مردمان را از هر ملتی در سراسر دنیا نجات میبخشد. ملیت یا مذهب پیشین شخص هر چه باشد، وقتی به عیسی مسیح ایمان میآورد، قطعاً نجات مییابد. کتابمقدس میفرماید: «اول یهود و پس یونانی (یعنی غیریهودی).» منظور از «اول» امتیاز و برتری یهودیان نیست، زیرا انجیل بهطور خاص برای یهودیان طرحریزی نشد (۳: ۹، ۲۲، ۲۹؛ ۱۰: ۱۲). منظور «اول از نظر زمانی» است، زیرا انجیل ابتدا به ایشان موعظه شد (متی ۱۰: ۵-۶؛ اعمال ۱۳: ۴۶-۴۷) و سپس توسط ایشان به غیریهودیان (متی ۲۸: ۱۹). «یونانیان» آن دسته از «غیریهودیان» (یا امتهایی) بودند که یهودیان در آن روزگار بیشتر با ایشان آشنایی داشتند و نماینده تمام غیریهودیان از هر ملت جهان میباشند.
سؤال ۳) (رومیان ۱: ۱۷) «چه پارسایی یا عدالتی از خدا در انجیل به ظهور رسیده است؟»
افراد مختلف واژه «عدالت» را به گونههای متفاوت تفسیر میکنند.
الف) «عدالت چیزی نیست که انسان بتواند حاصل کند .» عدهای عدالت را عدالتی اخلاقی میپندارند که با انجام کاری نیک از سوی کلیسا یا خودشان حاصل میشود. به نظر ایشان، انسان بهواسطه تعمید توسط کلیسا و اعمال نیکی که بهدنبال آن انجام میدهد، عادل شمرده میشود. ایشان بر این باورند که بههنگام تعمید، فیض خدا طوری بر ایشان فرو میریزد که ایشان ذاتاً عادل میشوند و قادر به انجام کارهای نیک. عدهای دیگر، عدالت را عدالتی اخلاقی میپندارند که از طریق ایمان و اطاعتِ بر طبق انجیل حاصل میگردد. بنا بر باور ایشان، انسان بهواسطه عمل ایمان آوردن به انجیل و بهواسطه اطاعت از احکام و تعالیم عیسی پس از ایمان آوردن، این عدالت را حاصل میکند. ایشان ایمان را عملی میپندارند که بهواسطه آن عادل شمرده میشوند.
ب) «عدالت چیزی است که از سوی خدا عطا میشود .» هیچکس نمیتواند عدالت خود را حاصل کند، چرا که عدالت از خدا میآید (۳: ۲۱؛ غلاطیان ۲: ۱۶؛ فیلیپیان ۳: ۹). در سرتاسر نامه به رومیان، عدالت چیزی نیست که توسط خودِ ایمانداران «حاصل شود». عدالت چیزی است که از سوی خدا به ایمانداران «عطا میشود». عیسی مسیح با زندگی کاملاً عادل خود بر روی زمین و مرگ قربانیکنندهاش بر صلیب، خشم عادلانه خدا علیه گناه را فرو نشاند و برای هر که به او ایمان بیاورد، عدالت لازم را حاصل کرد. مسیحِ عادل در راه گناهان مردم ناعادل میمیرد تا ایشان را به نزد خدا بیاورد (اول پطرس ۳: ۱۸؛ دوم قرنتیان ۵: ۲۱). او تاوان کامل گناه را بهجای آنانی که به او ایمان آورند، پرداخت. بنابراین، خدا این ایمانداران را کاملاً (۱۰۰%) عادل اعلام میکند و از آن پس آنان را کاملاً (۱۰۰%) عادل بهحساب آورده، به همین شکل نیز با آنان رفتار میکند. عدالت به این ترتیب، عدالت اخلاقی ایمانداران نیست، بلکه عدالت قضایی خداست.
سؤال ۴) (رومیان ۱: ۱۶-۱۷) «انسان با چه نوع ایمانی عادل شمرده میشود؟»
آن نوع ایمانی که انسان را عادل میسازد یا نجات میدهد، یعنی انسان را در نظر خدا عادل میگرداند، دارای سه جنبه میباشد:
الف) «نخستین جنبه ایمان، دانش و آگاهی است.» بهمنظور ایمان داشتن به چیزی، باید بدانیم که به چه ایمان داشته باشیم. لذا ایمان یعنی درک حقیقت آنگونه که در کتابمقدس مکشوف شده است. رومیان ۱۰: ۱۴-۱۷ میفرماید که «ایمان» از شنیدن پیام حاصل میشود، و پیام نیز بهواسطه موعظه کلام مسیح شنیده میشود. بنابراین، مبتنی است بر دانستن انجیل که در باره عیسی مسیح سخن میگوید. این امر شامل دانستنِ زندگی و مرگ و قیام عیسی مسیح میگردد. این دانش زمانی به ما داده میشود که دیگران انجیل را به ما موعظه میکنند. بدینسان، دانشِ ایمان بر فیض خدا بنا شده است.
ب) «دومین جنبه ایمان، اعتماد است.» پس از آنکه حقیقت را درک کردیم، باید ایمان یا اعتماد داشته باشیم که این حقیقت برای شخص ما نیز صدق میکند. باید با فکر و قلبمان اعتماد کنیم که خدا عدالت مسیح را به حساب ما میگذارد، طوری که وقتی خدا به ما نگاه میکند، فقط عدالت مسیح را میبیند. در واقع، به این حقیقت تکیه و اعتماد میکنیم که خدا ما را بهخاطر کاری که عیسی مسیح برای ما کرده، کاملاً عادل اعلام میدارد. در اعمال ۱۶: ۱۴ میفرماید که این خداست که قلب ما را باز میکند تا با ایمان به پیام انجیل پاسخ مثبت دهیم. خدا این ایمان را به ما عطا میکند (اعمال ۱۳: ۴۸؛ افسسیان ۲: ۸؛ فیلیپیان ۱: ۲۹؛ دوم پطرس ۱: ۱). بدینسان حتی این اعتماد شخصی ایمان نیز بر فیض خدا بنا شده است.
پ) «سومین جنبه ایمان، عمل است.» وقتی با صداقت به حقیقت انجیل ایمان آوردیم، با عمل به آن پاسخ مثبت میدهیم. ما حقیقت را میپذیریم و حقیقت را اعتراف میکنیم. ایمان ذهنی و قلبی به اینکه عیسی مسیح نجاتدهنده است و اینکه او نجات کامل را به ما ارزانی میدارد، با پذیرفتن مسیح و کار تکمیلشده نجاتش به قلب و زندگیمان بروز مییابد (یوحنا ۱: ۱۲). همچنین زمانی بروز مییابد که آشکارا به زبان خود اعتراف کنیم که مسیح نجاتدهنده و خداوند است. به این شکل، میان آنچه که در قلبمان ایمان داریم و آنچه که به زبان خود اعتراف میکنیم، توافق کامل پدید میآید. در رومیان ۱۰: ۹-۱۰ میفرماید: «اگر به زبان خود عیسی خداوند را اعتراف کنی و در دل خود ایمان آوری که خدا او را از مردگان برخیزانید، نجات خواهی یافت. چونکه به دل ایمان آورده میشود برای عدالت و به زبان اعتراف میشود بهجهت نجات.»
ایمانی که نجات میبخشد یا عادل میسازد، شبیه دستهای خالی شخص گناهکار است که بهسوی خدای عطاکننده دراز شده تا از او هدیه فیضآمیز نجات را دریافت دارد. ایمانی که نجات میبخشد یا عادل میسازد مانند حلقه اتصالی است که قطار زندگی انسان را به موتور فیض خدا متصل میسازد. ایمانی که نجات میبخشد یا عادل میسازد همچون تنه درختی است که ریشههایش «فیض خدا» است و میوههایش «زندگی آکنده از قدردانی و اعمال نیکو».
سؤال ۵) (رومیان ۱: ۱۷) «معنی عبارت "عدالت خدا... از ایمان تا ایمان" در ترجمه قدیمی کتاب مقدس فارسی چیست؟»
«عدالت از جانب خدا در انجیل آشکار شده است، (عدالتی) که از ایمان است به ایمان» (به یونانی ek + eis). با تفسیر این جمله به معانی زیر میرسیم:
الف) معنای پیشرونده: از یک ایمان ضعیف به ایمانی کاملتر.
ب) معنای تأکیدی: فقط و فقط بهواسطه ایمان، یا بهواسطه ایمان از آغاز تا به آخر.
پ) اما جملهای مشابه در رومیان ۳: ۲۱-۲۲ بهکار رفته است. عدالتی از جانب خدا در عهدعتیق (شریعت و انبیا) ظاهر شده، عدالتی که « بهوسیله ایمان (به عیسی مسیح) است به همه و کل آنانی که ایمان آورند». جمله مشابه دیگری نیز در غلاطیان ۳: ۲۱-۲۲ بهکار رفته است. وعده (وعده عدالت) « از ایمان به عیسی مسیح به ایمانداران عطا شود». در رومیان ۱: ۱۷ نیز هم بر وسیله (بهوسیله ایمان) تأکید دارد و هم بر دریافتکنندگان عدالت (به هر که ایمان آورد). لذا بهترین ترجمه این است: «انجیل عدالتی را مکشوف میسازد که از خدا میآید. این عدالت فقط بهوسیله ایمان است (و نه توسط کارهای شریعت). و این عدالت به هر کسی که ایمان بیاورد عطا میشود (بدون تمایز میان نژاد و فرهنگ و درجه ایمانش).»
سؤال ۶) (رومیان ۱: ۱۷) «معنی این جمله چیست که میگوید "عادل به ایمان زیست خواهند نمود"؟»
«(شخصِ) عادل بهوسیله ایمان (به یونانی ek ) خواهد زیست.» این جمله طوری تفسیر شده که چنین معنی بدهد: «کسی که بهوسیله ایمان عادل شمرده شده، خواهد زیست.» اما این جمله که از حبقوق ۲: ۴ نقل قول شده، فقط میتواند به این صورت ترجمه شود: «عادل (در حضور خدا) فقط با ایمان خواهد زیست.» در این جمله تأکید بر نحوه عادل شمرده شدنِ ایمانداران است. معنی آن این است که شخص عادل بهوسیله ایمان نجات مییابد یا عادل شمرده میشود (و نه با انجام کارهای شریعت). لذا هم در دوران عهدعتیق و هم در دوران عهدجدید، تأکید بر این است که ایمانداران به «خداوند» فقط بهوسیله ایمان عادل شمرده میشوند (نجات مییابند).
سؤال ۷) (رومیان ۱: ۱۸) «چرا خدا نسبت به انسان خشمگین است؟»
خدا نه فقط خدایی است مهربان ، بلکه خدایی مقدس و عادل نیز میباشد.
الف) «خشم خدا تجلی طبیعت قدوس و عادل اوست.» عدالت تنبیهکننده خدا یکی از صفات اساسی الهی است. عدالت مقدس خدا، مجازات گناه را ضروری میسازد. عدالت مقدس خدا همچنین اساس نیاز انسان به کفاره نیابتی است تا گناهانش بخشوده شود. این اصل، بنیاد توضیحات پولس در خصوص آموزه عدالت میباشد. «خشم خدا» در حکم عدالت خدا و خشم مقدس او علیه گناه انسان است؛ عزم عادلانه اوست برای مجازات گناه انسان. خشم خدا «از آسمان» آشکار میشود، یعنی از همانجا که خدا ساکن است. خشم خدا بهواسطه مجازات عملی گناه به طرق گوناگون، «مکشوف» یا آشکار میشود. برای مثال، خدا گناه را بهواسطه طوفان نوح، ویرانی سدوم و گومورا، و ده بلایی که بر مصریان فرستاد، کیفر رساند (حزقیال ۱۴: ۲۱).
ب) «خشم خدا تجلی مجازات منصفانه اوست.» «بیدینی» بهمعنی خدانشناسی است و «ناراستی» بهمعنی رفتار غیر منصفانه نسبت به انسانها. خشم خدا علیه کسانی است که ناراستی را باز میدارند و نیز حق (یا راستی) را تبدیل و تغییر میدهند. «حق» هر آنچیزی است که در نظر خدا راست و مقدس و درست است. حق بهطور خاص اشاره دارد به حقیقت مذهبی و اخلاقی که خدا در کتابمقدس آشکار فرموده است (یوحنا ۳: ۲۱؛ ۸: ۳۲؛ دوم قرنتیان ۴: ۲؛ دوم تسالونیکیان ۲: ۱۲). «حق» الهی در کتابمقدس آشکارکننده یگانه مذهب راستین و یگانه اخلاقیات درست در دنیا میباشد. انسان حق خدا را بهواسطه ناراستیاش «باز میدارد» یعنی بر سر راه آن مانع ایجاد میکند.
انسان چگونه راستی را باز میدارد ؟ انسان با اینکه دانش و آگاهی کافی دارد در این خصوص که خدا مقدس و عادل و قادر است، برای او احترامی قائل نمیشود و به احکام او اعتنایی نمیکند، احکامی که تنظیمکننده روابط او با خدا و با سایر انسانهاست. او حقیقت را میداند اما آن را از وجدان و زندگیاش کنار میزند. بنابراین، خدا انسان را بهسبب بیحرمتی به او و احکامش مجازات میکند. انسان چگونه حق را تبدیل میکند؟ او نه تنها حق الهی را از زندگی خود کنار میزند، بلکه هر نوع دروغ بشری را جایگزین آن میسازد. او ابداعات ساخته و پرداخته بشر در باره خدا را جایگزین خود خدا میسازد. او هر نوع تعلیم منحرف و انسانی را جایگزین تعالیم راست کتابمقدس میکند. خدا قطعاً تمام کسانی را که به هر نوع مذهب دروغین ایمان دارند و به هر نوع مذهب دروغین عمل میکنند، مجازات خواهد کرد. مذاهب غیرمسیحی درست نیستند، زیرا مذهب مسیحی راستین را سرکوب میکنند.
سؤال ۸) (رومیان ۱: ۱۹-۲۰) «خدا چگونه خود را بر غیریهودیان مکشوف میسازد؟»
الف) «همه انسانها یک مکاشفه عمومی از خدا دریافت کردهاند.» خدا هرگز خود را در میان مخلوقات متفکر بر روی زمین بیشهادت نگذاشته است. او در مورد ذات خود و انتظاراتی که از مخلوقاتش دارد، خود را بهاندازه کافی شناسانده است؛ او این مقصود را بهواسطه اعمالش در خلقت (۱: ۱۹-۲۰) و از طریق احکام اخلاقیاش که در قلب بشر نوشته است (۲: ۱۵)، متحقق ساخته است. خدا بشر را با این توانایی سرشت که بتواند در باره خدا دانشی داشته باشد. پولس نمیگوید که هر چه میتوان از خدا شناخت، بر غیریهودیان مکشوف شده است. او فقط اظهار میدارد که غیریهودیان آنقدر در مورد خدا شناخت دارند که هیچ عذر و بهانهای برای بیدینی و ناراستی خود نداشته باشند . این دانش فقط به این محدود نمیشود که بدانند خدایی هست، بلکه شامل شناخت ذات خدا و صفاتی نظیر قدرت ابدیاش، الوهیتش (آیه ۲۰)، و عدالتش (آیه ۳۲) میگردد. طبق سایر بخشهای کتابمقدس، غیریهودیان از «صفات نادیده خدا» شناخت دارند، صفاتی نظیر نیکویی، حکمت، قدرت، و کبریایی او که در اعمالش متجلی شده است (مزمور ۸ و ۱۹؛ اشعیا ۴۰: ۲۱-۲۶؛ اعمال ۱۴: ۱۷؛ ۱۷: ۲۴-۲۷).
این دانش در مورد خدا «بر ایشان ظاهر شد» یا طبق ۱: ۱۹، « در ایشان ظاهر است». این مکاشفه (یا آشکارسازی) در فکر و قلب ایشان است. بشر از آنجا که اینچنین آفریده شده، یعنی بهصورت و شباهت خدا، اثری از ذات و صفات کامل او را در خود دارد. این امر او را قادر میسازد تا تجلیات الهی را در آفرینش او مشاهده کند. خدا هرگز خود را بیشهادت نگذارده است. وجود خدا و صفات عالیه او همواره آنچنان روشن بوده که بشر، این موجود عُقَلایی را چارهای نیست جز تصدیق حقانیت و یکتایی خدا و عبادت او. به این سبب است که مخلوقات عقلایی خدا، موجوداتی اخلاقیاند. انسان در مقام موجودی عقلایی و اخلاقی، هیچ عذر و بهانهای برای بیدینی و ناراستی خود ندارد (آیات ۱۹-۲۰ و ۳۲).
اما این دانش و معرفت در باره خدا سرکوب و تبدیل شده است (آیات ۱۸ و ۲۵). گرچه همه انسانها قادرند به وجود خدا و صفات او پی ببرند، اما او را هرگز «تمجید و شکر» نکردهاند (آیه ۲۱). برای این امر هیچ عذر و بهانهای متصور نیست چرا که انسانها مطابق شناختی که از راستی دارند عمل نمیکنند . بهجای آن، عمداً و با ناراستی در برابر راستی مقاومت میکنند.
بتپرستی انسان نتیجه جهل و ناآگاهی او نیست، بلکه ثمره بیدینی تباهشده و عمدی اوست. او میداند چه چیزی در نظر خدا راست است (۳۲)، با اینحال آن کاری را انجام میدهد که در نظر او نادرست است. انسان خدای زنده را همچون خدای خود عبادت نمیکند، و خدای زنده را بهعنوان «سرچشمه» زندگی و مواهب خود تصدیق نمینماید.
به همین شکل، آلودگیهای جنسی او نتیجه جهلش نیست، بلکه ثمره بیدینی تباهشده و عمدیاش میباشد. او میداند که چه کاری در حق دیگران درست است (۳۲)، با اینحال آن کاری را انجام میدهد که در حق آنان نادرست است. انسان هر نوع ناراستی را در حق سایرین انجام میدهد (آیات ۲۹-۳۱). حتی فاسدترین گناهکار نیز در درون خود میداند که راستی را سرکوب میکند یا راستی را با دروغ جایگزین میسازد و به این علت، خطاکار است. او میداند که به انصاف در معرض خشم خداست. آیه ۳۲ میگوید که انسان گرچه اراده عادلانه خدا را میشناسد، و اینکه انجام دهندگان چنین کارهایی سزاوار مرگند، اما نه فقط به انجام همین کارها ادامه میدهد، بلکه کنندگان آنها را نیز تشویق میکند. انسان نمیتواند وجدان خود را کاملاً خاموش سازد.
ب) «همه انسانها نیاز به مکاشفه خاصی از خدا دارند.» گرچه مکاشفه خدا یعنی آشکار شدنش در کارهایش کافی است تا هر عذر و بهانه انسان را در قبال داوری خدا بیاثر سازد، اما این دلیل بر آن نیست که چنین مکاشفه عمومی برای هدایت او بسوی نجات کافی باشد. انسان برای نجات و رستگاری، به چیزی بیش از مکاشفه عمومی خدا نیاز دارد؛ او نیازمند مکاشفه خاص خداست. احساسات مذهبی طبیعی انسان و درک مذهبی او هرگز قادر به نجات او نیست. تجربه همه انسانها در سراسر جهان و در تمامی شرایطِ متنوع، ثابت میکند که دانششان از خدا ایشان را بسوی ایمان به عیسی مسیح هدایت نکرده است (دانشی که ناشی میشود از مشاهده کارهای خدا در طبیعت و احکام اخلاقی او که در قلب انسان قرار دارد). دانش غیریهودیان در باره خدا که مبتنی است بر کارهای خدا، و ندای قلبی ایشان، و آداب و رسوم تار و مبهمشان، ایشان را بسوی خدای کتابمقدس و عدالت و قدوسیت مورد انتظار او رهنمون نمیشود. برای دریافت رستگاری، انسان نیاز به مکاشفه خاص خدا دارد (آیات ۲۱-۲۳). این مکاشفه خاص در انجیل عطا شده است (۱: ۱۷؛ ۳: ۲۱). انجیل مکاشفه خاص خداست.
سؤال ۹) (رومیان ۱: ۲۱-۲۷) «چرا خدا انسان را به شهوات دلش و به روش تباهشده زندگی تسلیم میکند؟»
الف) «خدا رابطه معینی میان مذهب و اخلاقیات برقرار کرده است.» بیدینی منجر به ناراستی و شرارت میگردد. خطای مذهبی منجر به تباهی اخلاقی میشود. کسانی که نمیخواهند آنچه را که خدا در باره خود آشکار فرموده بپذیرند، شناختشان در باره خدای زنده رفته رفته به انحطاط کشیده میشود (آیه ۲۱). ارتباط شخص با خدا هر چقدر کمتر شود، به همان اندازه رفتارش فاسد و تباه میگردد. برای مثال، وقتی شخص خدا را تمجید و شکر نمیکند، در خیالات خود باطل میگردد (آیه ۲۱). وقتی شخص به خدایی دروغین یا عقاید مذهبی کذب ایمان میورزد، فساد جنسی وارد زندگیاش میشود (آیات ۲۳-۲۵). نقطه مقابل این نیز صادق است. وقتی شخص در فساد جنسی زندگی میکند، میتوان حدس زد که احتمالاً پیرو عقاید مذهبی کاذبی است. خدا رابطهای ناگسستنی میان بیخدایی و فساد جنسی برقرار ساخته است. خوشبختانه، عکس این نیز صادق است. وقتی شخص توبه میکند و از فساد جنسی خودداری میکند، در حقیقت کلام خدا تسلی میابد. شخصی که با خدای زنده کتاب مقدس زندگی میکند، اخلاقیاتی درست و عادلانه خواهد داشت.
ب) «خدا گناه را اغلب با تسلیم گناهکار به گناهان بیشتر تنبیه میکند.» این واقعیت که خدا انسان را از نظر قضایی به دست گناه رها میکند، با قدوسیت خدا و با عملکرد اخلاقی انسان همخوان است. خدا کسی را مجبور یا وسوسه نمیکند که مرتکب گناه شود (یعقوب ۱: ۱۳)، اما او را به شرارت خودش رها میکند . وقتی که خدا انسانها را تسلیمِ ناپاکیهای تباهکننده جنسی و هوسهای خبیثانه میسازد تا اینها را در میان خود بهعمل آورند (آیات ۲۴و۲۶)، در واقع تنها کاری که میکند این است که از مهار کردنِ اعمال شریرانهشان دست میکشد . زمانی که خدا انسان را تسلیم ذهن تباهشده خودش میسازد، ذهنی که میتواند فقط انواع شرارت را اختراع کند (آیات ۲۸-۳۱)، در واقع او را به دست گناهانش رها میکند. خدا به بشر اجازه میدهد که همان را درو کند که کاشته است (غلاطیان ۶: ۷).
پ) «خدا نسبت به بیدینان و شریران صبری فراوان نشان میدهد.» خدا پیش از آنکه شخص را به هوسهای گناهآلود و روش تباه زندگیاش تسلیم کند، صبر زیادی نسبت به او نشان میدهد. برای مثال، پیش از آنکه قائن برادرش را بهقتل رساند، خدا نسبت به او با ملاطفت عمل کرد. او قائن را دعوت کرد تا به راستی عمل کند تا مقبول او واقع شود (پیدایش ۴: ۶-۷). پیش از طوفان نوح، خدا برای مدتزمانی طولانی صبر کرد به این امید که مردمِ شرور توبه کنند و هلاک نشوند (پیدایش ۶: ۵؛ اول پطرس ۳: ۲۰ ؛ دوم پطرس ۳: ۹). خدا به ایزابل که باعث ترویج بتپرستی و گناهان جنسی در کلیسا بود، فرصت داد تا از فساد روحانی و جنسی خود توبه کند. اما از آنجا که او و همدستانش مایل به توبه نبودند، خدا آنان را به عذابی سخت دچار ساخت (مکاشفه ۲: ۲۰-۲۲).
ت) «خدا بشر را در این دنیا مورد داوری قرار میدهد تا ایشان را از داوری ابدی نجات دهد.» خدا بشر را در زمان حال مورد داوری قرار میدهد تا ایشان را از داوری ابدی رهایی دهد. هدف خدا از داوری انسان در این دنیا این است که او را تأدیب و اصلاح کند، یعنی به او هشدار دهد، گناهانش را برایش آشکار سازد، او را نسبت به گناهش هشیار کند، توبیخش نماید، و به توبه دعوتش کند. هدف خدا این است که کاری را انجام دهد که هماکنون برای بشر خوب است. اگر خدا اجازه دهد که بیدینی و شرارت بشر بدون هیچ مانعی ادامه یابد، نهایتاً ایشان برده گناهانشان خواهند شد و برای خدا راهی باقی نمیگذارند جز اینکه ایشان را با مجازاتی ابدی کیفر رساند. هدف خدا از داوری فعلی این است که باعث شود انسان از بیدینی و ناراستیاش دست بشوید و بهجای آن، شریک قدوسیت و عدالت الهی گردد (عبرانیان ۱۲: ۴-۱۳). خدا مجازات میکند تا شفا دهد (اشعیا ۱۹: ۲۲). اما اگر انسان صبر خدا را با توبه خود پاسخ ندهد، آنگاه خدا در خشم عادلانه خود، سرانجام او را به جدایی ابدی از حضور و محبت و مراقبت خود محکوم خواهد کرد (دوم تسالونیکیان ۱: ۸-۹).
سؤال ۱۰) (رومیان ۱: ۲۶-۲۷) «نگرش کتابمقدس در باره همجنسگرایی چیست؟»
الف) «رابطه زناشویی.» بهموجب تعلیم صریح کتابمقدس، رابطه جنسی فقط برای شوهر و زن در چارچوب ازدواج در نظر گرفته شده است، و نه در هیچ چارچوب و ارتباط دیگری. در کتابمقدس رابطه زناشویی همواره میان یک مرد است و یک زن. ازدواج یک مرد و یک زن امری است که خدا از ابتدا مقرر فرموده و هرگز ابداع و اختراع هیچ جامعهای نبوده است (پیدایش ۱: ۲۷؛ ۲: ۲۴؛ متی ۱۹: ۵؛ افسسیان ۵: ۳۱). وقتی مرد و زنی ازدواج میکنند، تصدیق مینمایند که ایشان را خدا برای تمام طول زندگیشان به یکدیگر میپیوندد (متی ۱۹: ۶) و در حضور خدا عهد میکنند که نسبت به یکدیگر وفادار بمانند (ملاکی ۲: ۱۴-۱۵). خدا از مردم در تمام فرهنگها و در همه دورهها میخواهد که پیوند ازدواج را گرامی بدارند و رابطه جنسی را فقط در چارچوب ازدواج مجاز بشمارند (عبرانیان ۱۳: ۴).
ب) «رابطه همجنسگرایانه». آنچه در کتابمقدس مورد بحث قرار میگیرد گرایشها یا احساسات جنسی فرد نیست، به این معنا که آیا او به غیرهمجنس گرایش دارد یا به همجنس خود. در کتابمقدس مسأله مورد بحث این است که شخص چگونه باید گرایشهای جنسی و احساسات جنسی خود را بروز دهد. گفتگوهای شخصی با همجنسگرایان مرد یا زن آشکار ساخته است که رابطه آنها در دوران کودکی با پدر یا مادر خود تأثیر زیادی در رشد شخصیتی آنها بعنوان یک مرد یا زن داشته است. کتابمقدس در باره دلایلِ احتمالی مختلف که باعث میشود بعضی فکر کنند که همجنسگرا هستند، توضیحی نمیدهد. اما بهروشنی تعلیم میدهد که شخص با امیال جنسی خود چه میتواند بکند و چه نمیتواند، بدون توجه به اینکه این امیال چه گرایش یا جهتی دارد. خدا میل جنسی را آفرید تا شوهر و زن را با پیوندی دائمی به یکدیگر بپیوندد (پیدایش ۲: ۲۴). او میل جنسی را بهمنظور لذت ایشان (کتاب غزل غزلها) و برای تولید مثل پدید آورد (پیدایش ۱: ۲۸). اما خدا هر گونه رابطه جنسی را بهغیر از رابطه جنسی میان زن و شوهر در چارچوب ازدواج را ممنوع ساخته است. هر گونه ارتباط جنسی دیگر بر خلاف قصد و اراده اعلامشده خداست.
در عهدعتیق، خدا بهسختی گناهان جنسی نظیر زنای با محارم، روابط جنسی نامشروع، همجنسگرایی، رابطه جنسی با حیوانات (لاویان ۱۸: ۶ ، ۲۰ ، ۲۲ ، ۲۳ ؛ ۲۰: ۱۰ ، ۱۳ ، ۱۵ ، ۱۷)، بیبندوباری جنسی، خیانت در ازدواج، تجاوز، و روسپیگری را محکوم کرده است (تثنیه ۲۲: ۲۰-۳۰؛ ۲۳: ۱۷؛ ۲۷: ۲۱). در عهدجدید خدا بهسختی خطاکاران جنسی را محکوم میسازد، نظیر افرادی که انتشار دهنده و پخش کننده فیلمها یا تصاویر جنسی قبیحه هستند، کسانی که در اثر روابط نامشروع پیوند زناشویی خود را میگسلند، لواطکاران، و همجنسبازان (اول قرنتیان ۶: ۹-۱۰). خدا سخنی از جهتگیری یا گرایش یا احساسات جنسی افراد بهمیان نمیآورد، بههمان شکل که سخنی از گرایش انسان به دروغگویی، دزدی، یا نزاع بهمیان نیاورده است. همه انسانها در همه نقاط جهان بهطور فطری دارای جهتگیری گناهآلود و گرایشهای گناهآلود و احساسات گناهآلود میباشند. همه انسانها در معرض وسوسه هستند که تسلیم طبیعت قدیمی و گناهآلود خود گردند. خدا انسان را زمانی محکوم میکند که او با دروغگویی، دزدی، نزاع، و ارتکاب همه گناهان جنسی فوق، تسلیم طبیعت قدیمی و گناهآلود خود شود. آنانی که تسلیم فساد انحرافات جنسی میشوند، در آتش عذاب جاودانی کیفر خواهند دید (یهودا ۱: ۷). خدا آنانی را که بدن خود را ویران میسازند، ویران خواهد ساخت (اول قرنتیان ۳: ۱۶-۱۷). اما کلام خدا در اول قرنتیان ۶: ۱۱ تعلیم میدهد که هر که گناه کرده است، میتواند نجات و رستگاری یابد، بهشرط اینکه برای عادل شدن بسوی عیسی مسیح بیاید و خود را تسلیم کار روحالقدس بسازد تا تقدیس شود. خدا همجنسبازی را محکوم کرده، اما همجنسبازان میتوانند با دست کشیدن از کارهای خود و روی آوردن به عیسی مسیح، نجات یابند.